جدیداً همگی عجیب‌طور زندگی میکنیم.
منظورم اینه که عجیب‌طور مینویسیم ، قلم‌مون عادت ‌کرده به تیره‌نویسی . یا حتی دست‌مون!
شایدم حرکت دادن انگشتامون طبق روال گذشته ، برامون زیادی عادی شده.
یادمون رفته چجوری باید از شادی بنویسیم ، همه‌ی چیزای روشن رو به دفتر فراموشی سپردیم و بعدشم سوزوندیم‌ش .
شدیم عاشق خیابونایی که چه روز ، چه شب به هرحال رنگشون تیره‌ست ، تاریکه !
شدیم شیفته‌ی تنهایی و برای جنون حاصل از تعقل جون میدیم .
عادت کردیم حال‌مون رو با یه نخ . نه ، با یه پاکت سیگار خوب کنیم .
آرامش‌مون شده چند گیگ موسیقی که خیلیاشون هیچ مفهومی ندارن !
دلم پره ، چون گیر کردیم تو این حالِ به ظاهر خوب که با همین چیزا فقط ی روحی میشیم .
گفتم روح ، کجاست روح قدرتمندمون که بهش قول دادیم همیشه تاپ‌پلِیِر این زندگیِ بی‌روح و سگی باشیم ؟
آره ، نه تنها با این چیزا اُنس گرفتیم ، که حتی دروغم میگیم .
نقاب خنده می‌زاریم روی صورت‌مون و با یه قهقهه‌ی فِیک عکسای لاکچری و افکت‌گذاری شده‌مون رو توی اینستاگرام پست میکنیم و دلخوشِ چهارتا لایک و دوتا کامنت دوستای مجازی‌مونیم .
واقعا کی میدونه که ، کجای راهو اشتباه رفتیم ؟

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها